اردیبهشت موسم نمایشگاه

باز ماه اردیبهشت با تمام زیباییها و قشنگیهاش از راه رسید. البته اردیبهشت تقریبا ماه پرکاری هست برای کتابداران به خاطر نمایشگاه بین المللی کتاب تهران! اگر شما هم میخوایین از نمایشگاه امسال استفاده کنید از حالا به فکرش باشید و برنامه ریزی کنید. اگر دنبال کتاب خاصی هستین (لاتین) به اینجا هم سری بزنید شاید تونستید پیدا کنید!

لیست کتابهای لاتین کتابداری (ارز)

لیست کتابهای لاتین کتابداری (ریالی)

آوریل 29, 2009 at 10:53 ق.ظ. 3 دیدگاه

بررسی یک پرونده

من نه امروز و نه هیچوقت دیگه ای مشکلی با عنوان رشته کتابداری و علوم اطلاع رسانی نداشته ام اما دغدغه (شاید هم وسوسه) تغییر نام رشته حتی لحظه ای بعضی از کتابداران ایرانی رو رها نمی کنه .بارها و بارها پست ها و مطالبی در این زمینه در وبلاگ ها، همایش ها ، وب سایت ها، متون علمی و…منتشر شده و این قضیه از زوایای مختلفی بررسی شده و عقیده اکثریت بر این بوده که عنوان این رشته بنا به دلایل مختلف باید تغییر پیدا کنه  حالا هم که مطلبی در گروه بحث کتابداری مشهد با عنوان نظرسنجی در رابطه با تغییر نام رشته کتابداری منتشر شده و بحث داغ این روزها همین موضوع هست و حالا که این موضوع به مرحله ی عملی شدن نزدیک میشه برخلاف تصور من بیشتر نظرات ارسال شده در پاسخ به این موضوع دال بر این هست که لزومی برای تغییر نام وجود نداره ! من قصد ندارم این مطلب رو تجزیه و تحلیل کنم فقط در این پست می خوام یک پرونده با عنوان «پرونده تغییر نام رشته کتابداری » باز کنم و به مرور، تمام مطالب مطرح و منتشر شده در این زمینه رو یکجا جمع آوری کنم. اگر شما هم  لینکی در این رابطه سراغ دارید معرفی کنید.

– در جستجوی نام

– تغییر نام رشته آری یا نه ؟

– نام رشته کتابداری به دانش شناسی تغییر کند.

– کتابداری مانوس یا نامانوس

تغییر نام رشته کتابداری

نظرخواهی از کتابداران در تغییر نام رشته

تغییر نام رشته کتابداری به بهبود اوضاع کار کمک می کند.

– اجتماع عظیم دانشجویان کتابداری برای تغییر عنوان رشته (طنز کتابداری)

– یک مصاحبه در مظلومیت کتابداری

– از کتابداری و اطلاع رسانی تا …

از ماست که بر ماست  

آوریل 18, 2009 at 5:43 ق.ظ. 2 دیدگاه

هوای تازه

بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذ رنگی، بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو، بوی یاس جانماز ترمه
ی مادر بزرگ ، با اینها زمستون را سر میکنم با اینها خستگیمو در می کنم…

  یکی از روزهای اسفند تولد وبلاگم هست. اینجا وارد پنج سالگی شد. درسته که وبلاگ را دیر به دیر آپدیت میکنم ولی دوستان وبلاگی خوبی دارم  و این وبلاگ منو با دنیای مجازی و حتی دنیای واقعی اطرافم مرتبط می کنه برای همین هست که دوست ندارم اینجا رو تعطیل کنم . بلاخره آهسته و پیوسته داره به راهش ادامه میده!

 تا یادم نرفته است بنویسم ٬ حوالی خوابهای ما ٬ سال پر بارانی بود. می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است٬ اما تو لااقل ٬ حتی هر وحله ٬ گاهی ٬ هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا ٬ شبیه شمایل شقایق نیست ؟ … یادت می آید رفته بودی خبر  از آرامش آسمان بیاوری؟

نامه ام باید کوتاه باشد٬

ساده باشد ٬ بی حرفی از ابهام و آینه ٬

از نو برایت می نویسم:

حال همه ما خوب است اما

تو باور مکن!

 ( شعر : علی صالحی)

مارس 18, 2009 at 7:05 ق.ظ. 4 دیدگاه

کتابداری پزشکی آری یا نه؟

حذف مقطع کارشناسی کتابداری واطلاع رسانی پزشکی و ارتقا آن به کارشناسی ارشد «فناوری اطلاعات سلامت» جامعه کتابداری را در بهت فرو برده. و بازخوردهای زیادی از طرف جامعه کتابداری ایران بخصوص از جانب کتابداران پزشکی داشته، من ولی هنوز سوالات زیادی در ذهنم موج می زنه و خیلی مطمئن نیستم که باید به این تغییرات اعتراضی داشته باشم. از نظر من شاید همه ی این تغییرات همان چیزی هست که ما مدتهای زیادی به دنبالش بودیم ولی چون حالا همه ی تغییراتی که ما انتظار داشتیم به مرور انجام شود به یکباره و مثل یک شوک و با یک تصمیم ناگهانی صورت گرفته باعث برانگیخته شدن عکس العمل کتابداران شده. شاید لازم باشه که حداقل ما همانند کسانی که این تصمیم رو گرفتند شتابزده عمل نکنیم و بهتره این قضیه از جوانب مختلف توسط اساتید این رشته  و نمایندگانی از دانشجویان به صورت کارشناسی بررسی بشه و تصمیم گیری صحیح و منطقی در قبال این تغییرات گرفته بشه. 

اما در این زمینه وبلاگی ایجاد شده تا اعتراضات دانشجویان كتابداری و اطلاع رسانی كل كشور را در خصوص حذف مقطع كارشناسی كتابداری پزشكی را به وزارت بهداشت اعلام نماید. اگر شما هم اعتراضی دارید اینجا می توانید اعلام نمایید. 

– در این راستا بخوانید.

فوریه 8, 2009 at 5:46 ق.ظ. 2 دیدگاه

همه کتابهای من …

متن خوان‌هاي الكترونيكي دستگاه‌هاي قابل حمل كوچك و سبكي هستند كه به راحتي در يك كيف دستي جا مي‌شوند و نياز به جابه‌جا كردن كتاب‌هاي سنگين و روزنامه‌هاي دست و پا گير را از طريق اتصال به اينترنت و دريافت متون به صورت آنلاين برطرف مي‌كنند . یکی از این دستگاههای متن خوان کیندل نام دارد که توسط آمازون به بازار ارائه شده است. کیندل امکان خواندن کتاب و روزنامه به طور دیجیتالی را فراهم می کند. کیندل بدون سیم کار می کند و باتری این دستگاه می تواند 30 ساعت بدون شارژ شدن کار کند. در واقع صاحب این دستگاه کتابخانه عظیمی را در اختیار خود دارد و آمازون می گوید تعداد کتاب های موجود به سرعت افزایش خواهد یافت.

شنیدن این اخبار خیلی وسوسه برانگیز هست و رویای داشتن یک کتابخانه بزرگ در جیبت رویای شیرینی به نظر میاد که البته فکر می کنم فعلا تحقق این رویا خیلی گرون باشه ولی من مطمئنم که در آینده این دستگاههای کتابخوان کتابهای چاپی و کتابخونه هارو به صورت خیلی جدی تری به چالش خواهند کشید. هر چند که الان  تلفن های همراه بسته به مدل و میزان حافظه، کم و بیش کار این دستگاههارو انجام میدن .البته  به نظر نمیاد که موبایل اونقدری که برای موسیقی مورد استفاده قرار می گیره و بین همه باب شده برای کتاب خواندن مورد استفاده قرار گرفته شده باشه، ولی روز به روز تعداد کتابهای الکترونیکی طراحی شده برای موبایل داره بیشتر میشه که شاید این مطلب نشوندهنده این باشه که طرفداران این کتابها هم دارن زیادتر میشن . حالا دیگه با یک سرچ ساده در اینترنت میشه به انبوهی از بهترین آثار- بخصوص ادبی- به صورت رایگان دسترسی پیدا کرد و در موقعیت های مختلف و هر مکان و زمانی به راحتی به مطالعه پرداخت . ولی با همه ی این تفاسیر، به نظر شما مطالعه یک کتاب الکترونیکی می تونه همون لذت مطالعه  یک کتاب چاپی و احیانا کمی هم قدیمی رو بده ؟! بعضی ها معتقدن كه نوع كاربري و تعامل با دستگاه‌هاي متن‌خوان الكترونيكي و جديد بودشون هيچوقت حس و لذت مطالعه يك كتاب چاپي را منتقل نمي‌كنه. اورهان پاموك، نويسنده ترك برنده جايزه نوبل ادبيات در سال 2006 میگه «با نگاهي به استاندارد‌ فناوري‌هاي امروزي، براي كتاب‌‌خوان الكترونيكي، جايگاه قابل اعتنايي متصور نيستم. اما شايد زماني فرا برسد كه دستگاه‌هاي ديجيتالي، رايحه خوش كتاب‌هاي كاغذي را پراكنده سازند و جاي آنها را بگيرند.»

نظر شما چیه ؟

ژانویه 18, 2009 at 8:18 ق.ظ. 5 دیدگاه

نامه ای از 20 سال پیش

امروز یک سری کتابهای اهدایی به کتابخانه رسید که برای تصمیم گرفتن در مورد اینکه کدام کتابها برای کتابخانه دانشکده ما مناسب هست در حالی بررسی کتابها بودم که وسط یکی از کتابها یک نامه قدیمی مربوط به 20 سال پیش یعنی سال 67 رو دیدم که از طرف یک سرباز از اهواز برای دوستش در تهران فرستاده شده بود از همان نامه هایی که قبلا و در زمان جنگ سربازها برای نامه نوشتن استفاده می کردند و من موقع بچگی از این پاکت های نامه دیده بودم و متن نامه هم با یکی از  خودکار های سبز رنگ بیک که من نمی دونم هنوز هم از اون خودکارها جایی پیدا میشه یا نه ؟  من که از دیدن این نامه خیلی ذوق زده شدم ، ولی کسی که یک نامه قدیمی رو که این همه سال نگه داشته بوده حتما از گم شدنش ناراحت میشه. من خودم فکر نمی کنم هیچ نامه ای رو که به دستم رسیده باشه رو گم کرده باشم و همه رو مثل یک گنج  گرانبها حفظ کردم! و نامه نگاری به شیوه سنتی با دوستان راه دور و نه از طریق ایمیل یکی از علاقمندیهای منه که با وجود ایمیل و مسیج و … هنوز ترک نکرده ام و و دوست ندارم که ترک کنم که گاهی اوقات اطرافیانم صداشون درمیاد که ای بابا چه حوصله ای داری که راه های ساده تر برای نامه نگاری رو ول کردی با پست سنتی نامه می فرستی…!

پی نوشت : البته جای نگرانی نیست چون  ردپاهایی از صاحب نامه در کتابخانه وجود داره که فکر می کنم با کمی تلاش بشه نامه رو به دست گیرنده اصلی رسوند.

 

 اگر دوست دارین شکل نامه رو ببینید روی این و  این کلیک کنید .

دسامبر 31, 2008 at 11:55 ق.ظ. ۱ دیدگاه

دزدی در روز روشن

در دانشگاه برای کاری کلاسی  مقاله ای را آماده کرده بودم که استاد مربوط به اون درس که ظاهرا تا  اون لحظه در مورد موضوعی که من کار کرده بودم  حتی مطلبی هم نشنیده بودند، کاملا از موضوع استقبال کرده  و از من خواستند که وقت بیشتری برای اون مقاله اختصاص بدم  تا بشه اون کار رو برای چاپ در یک از نشریات کتابداری ارسال کرد. من دوباره شروع به کار بر روی اون مقاله کردم و استاد محترم هم اظهار  داشتند که مقاله را با آشناهایی که دارند در یکی از نشریات معتبر منتشر خواهند کرد. من در دیدارهایی که با ایشون داشتم پیگیر اینکه کار انتشار مقاله به کجا رسید بودم و ایشون هم حتی گفتند که این مقاله برای چاپ در یکی از نشریات معتبر اکسپت گرفته . از اون زمان تقربیا بیشتراز یک سال گذشته و من منتظر بودم که بلاخره این کار منتشر خواهد شد. ولی در کمال تعجب چند روز پیش در وبگردی در یکی از نشریه های  علمی – پژوهشی میان رشته ای  به مقاله ای با عنوانی شبیه به عنوان مقاله مذکور برخوردم که از قضا اسم استاد بزرگوارم به همراه  نام یکی دیگر از بزرگان رشته کتابداری (بدون ذکر نام من) در پای این مقاله بود، در صورتی که ایشون حتی یک ویرایش کوچیک هم بر روی این کار انجام نداده بودند و فقط و فقط کمی کلمات عنوان رو جابجا کرده بودند … در حالی که هاج و واج مونده بودم  واقعا تاسف خوردم  به  خاطر واژه  گرانمایه » استاد » ، که هستند کسانی که ارزش اونو نمی دونن و به بهایی اندک اونو می فروشن . افرادی که دوست دارند به هر نحوی که شده  ترقی کنند حتی با زیر پا گذاشتن حق و حقیقت ، حتی با زیر پا گذاشتن حقوق دیگران.

من اسمی از این دو استاد بزرگوار نمی برم چون فکر می کنم شان و مقام یک استاد خیلی بالاتر از این حرفهاست حتی اگر خودشون واقف به اون شان و مقام نباشند. ولی نمی دونم اسم اینکار رو چی میشه گذاشت؟ در حال مودبانه شاید گفت عدم رعایت حق مولف ،  و اگر با هم تعارف نداشته باشیم و نخوایم با کلمه ها بازی کنیم، دزدی در روز روشن!

  همین مطلب در وبلاگ گروهی کتابداران ایران و نظرات سایر کتابداران

– بررسی این موضوع در وبلاگ گفتگو توسط دکتر خسروی

دسامبر 27, 2008 at 11:45 ق.ظ. 8 دیدگاه

اسامی پذیرفته‌شدگان آزمون استخدامی کتابداری از این هفته اعلام می‌شود

به نقل از سایت بازار کار اسامی بیش از 400 پذیرفته‌شده آزمون استخدامی کتابداری اوایل سال جاری از این هفته اعلام می‌شود .

به گزارش خبرنگار مهر، مصاحبه با پذیرفته‌شدگان مرحله اول آزمون استخدامی تمامی استان‌های کشور انجام شده‌است و پذیرفته شدگان در استان های تهران‌، چهار محال و بختیاری، خراسان شمالی، زنجان، سمنان، قم، قزوین، کهکیلویه و بویر احمد، گلستان، لرستان، مازندران و مرکزی مشخص شدند.

اسامی این افراد در هفته جاری و از طریق سایت نهاد کتابخانه های عمومی کشور اعلام می شود  اعلام می‌شود. اسامی پذیرفته شدگان 10 استان دیگر نیز تا اواخر هفته آینده اعلام می شود. پذیرفته شدگان 10 استان باقیمانده نیز تا اواخر هفته سوم آذر ماه اعلام می شود.

پی نوشت:  اسامي پذيرفته شدگان نهايي آزمون استخدامي به انضمام افراد رزرو اولويت اول و دوم مربوط به 10 استان

 

نوامبر 29, 2008 at 4:58 ق.ظ. ۱ دیدگاه

نیاز به کتابدار

 

سایت فروشگاه کتاب پارسی نیاز به کتابدار دارد . متقاضیان رزومه خود را به ایمیل mhajiarab@yahoo.com   ارسال فرمایند.

نوامبر 22, 2008 at 7:44 ق.ظ. 3 دیدگاه

ما همدیگر را دوست نداریم

 در ادامه مقاله اي از جعفر محمدي آمده كه خواندنش خالي از لطف نيست:

 18 سال پيش من در شركت سوئدى ولوو استخدام شدم. اولين روزهايي كه در سوئد بودم، يكى از همكارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برمي‌داشت و به محل كار مي‌برد. هوا كمى سرد بود و برفى. ما صبح‌ها زود به كارخانه مي‌رسيديم و همكارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارك مي‌كرد. در آن زمان، 2000 كارمند ولوو با ماشين شخصى به سر كار مي‌آمدند.

روز اول، من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همكارم گفتم: آيا جاى پارك ثابتى داري؟ چرا ماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارك مي‌كنى در حالى كه جلوتر هم جاى پارك هست؟

او در جواب گفت: براى اين كه ما زود مي‌رسيم و وقت براى پياده‌رفتن داريم. اين جاها را بايد براى كسانى بگذاريم كه ديرتر مي‌رسند و احتياج به جاى پاركى نزديك‌تر به در ورودى دارند تا به موقع به سركارشان برسند. تو اين طور فكر نمي‌كني؟»

 اين ، خاطره اي بود كه چندي پيش يكي از دوستان در ايميلي برايم فرستاد.

وقتي براي اولين بار اين خاطره را خواندم ،آنچه بيش از هر چيزي در آن برايم رنگ و معنا داشت ، حس دوست داشتن و احترام نسبت به يكديگر بود كه در اين چند سطر و البته در رفتاري كه حكايتش را خواندم ، موج مي زد.

اندكي بعد اما ، وقتي به ياد ادعاهاي خودمان در باب هم نوع دوستي و احترام به ديگران و عشق ورزي و اين قبيل شعارها افتادم و البته رفتارهاي متناقض مان را هم به ياد آوردم ، حسرتي بزرگ بر وجودم نشست .

 اينك براي “يافتن درد ، جست وجوي درمان” كه “چرا پيش نمي رويم؟” ، مي توانم با اين گزاره را هم در ميان موانعي تعريف كنم كه حركت ما را كند و بسيار كند مي كند :« ما دوست داشتن همديگر را فراموش كرده ايم و به يكديگر احترام نمي گذاريم

 ناراحت نشويد و به روحيه لطيف! ايراني تان برنخورد! فقط كافي است به دشنام هايي كه در طول روز رانندگان ايراني به همتايان خود و به عابران مي دهند به يادتان بياوريد تا ببينيد كه دوست داشتن و احترام گذاشتن تا چه اندازه در رفتارهاي ما نهادينه شده است.

 يا كافي است براي انجام كاري كه پروسه اداري خاصي هم ندارد ، به اداره اي برويد تا ببينيد اساساً به شما به عنوان يك انسان ذي شعور داراي شخصيت فردي و اجتماعي نگاه نمي شود چه رسد به اين كه ” آن ور ميزي” به احترام يك انسان ، بخواهد تحركي به خرج دهد و كاري كه مي تواند در همين ساعت انجام دهد را به فردا و فرداها موكول نكند!در حالي كه اگر دوست تان داشت و براي تان به عنوان يك شهروند احترام قائل بود ، به خود اجازه نمي داد يك انسان را “سر بدواند“.

اجازه بدهيد خاطره اي از يكي از استادان ايراني دانشگاه در استراليا را براي تان باز گو كنم.

اين استاد دانشگاه مي گفت: براي شركت در كنفرانسي راهي آمريكا بودم كه به ناگاه در فرودگاه سيدني يادم آمد كه يك كار اداري بسيار مهم را كه زمانش در حال سپري شدن بود را انجام نداده ام .

از يك طرف ساعتي بعد بايد پرواز مي كردم و از طرف ديگر اگر آن كار اداري انجام نمي شد زيان سختي نيز متوجه من مي شد.

در حالي كه هيچ اميد نداشتم ، به اداره مربوطه تلفن زدم و مشكل را گفتم.

كسي كه جواب مرا مي داد ، وقتي متوجه وضعيت من شد ، گفت:ما سعي مي كنيم كارتان را انجام دهيم ؛ چند دقيقه ديگر تماس بگيريد تا نتيجه را بگويم.

وچند دقيقه ديگر وقتي دوباره تماس گرفتم ، همان كارمند كه مرا در عمرش حتي يك بار هم نديده بود، گفت: نگران نباشيد ،كارتان انجام شد.سفر به خير!

 آن كارمند استراليايي ، اين تبعه ايراني را هرگز ملاقات نكرده بود، وظيفه اي هم براي پيگيري يك تماس تلفني نداشت و مي توانست مثل بسياري از ماها بگويد: بايد خودتان بياييد ، مشكل خودتان است و تلفن را قطع كند ولي چه چيزي باعث شد آن رفتار انساني را از خود بروز دهد؟ شايد پاسخ هاي متعددي براي اين پرسش وجود داشته باشد ولي محوري ترين پاسخ اين است: او به هم نوع خودش احترام قائل بود و مثل خيلي از ماها به ارباب رجوع به چشم يك “مزاحم” يا در مواردي يك “طعمه” نگاه نمي كرد بلكه او را به چشم انساني مي ديد درست مانند خودش.

يك مثال ديگر مي زنم كه اتفاقاً مثل ماجراي اول اين نوشتار ، پاركينگي است.

در تهران ، پيدا كردن جاي پارك در بسياري از موارد ، يك مشكل جدي و همگاني است .

اگر دقت كرده باشيد ، حتماً با اين مورد مواجه شده ايد كه بسياري از شهرونداني كه خودروهاي خود را در خيابان ها پارك مي كنند ، اگر بتوانند و شرايط اجازه دهد ، به گونه اي آن را پارك مي كنند كه خروج از محل پارك برايشان “بسيار آسان” شود و نيازي به جلو و عقب بردن چند باره اتومبيل نباشد ؛ بنابراين اگر فضا فراهم باشد ، در جايي كه مي توان به طور استاندارد دو خودرو را پارك كرد ، خودرويشان را به گونه اي پارك مي كنند كه نه در پشت و نه در جلوي آن نمي توان خودرويي را پارك كرد.

اين در حالي است كه همان راننده ، به خوبي مي داند كه چند دقيقه بعد ، يك انسان ديگر در همان مكان نياز به پاركينگ خواهد داشت ولي چون به اصطلاح”خر خودش از پل گذشته است” ديگر به نفر بعدي فكر نمي كند زيرا او را دوست ندارد و هيچ احترامي هم برايش قائل نيست.

 در توليد و صنعت هم وضع مشابهي حاكم است.

مثال مي زنم: اگر مدير تصميم گير خودروساز ما ، براي مشتري اش به عنوان يك انسان احترام قائل بود ، هرگز به خود اجازه نمي داد به بهانه كاستن از قيمت، ايمني خودروهاي توليدي اش را با برداشتن لوازمي مانند كيسه هوا و ترمز ABS به حداقل ممكن برساند (و در همان حال به بهانه هاي ديگر بر قيمت همان خودرو بيفزايد.)

بسياري از خودروهاي خارجي كه در ايران مونتاژ مي شوند ، بر خلاف مشابه هاي آن سوي آبي شان ،اين تجهيزات ايمني را ندارند و معلوم نيست تا كنون چند انسان از رهگذر اين بي احترامي به انسان ، جان خود را از دست داده اند.

اين قبيل مسائل بيش از آن كه ريشه هاي اقتصادي و حتي مديريتي داشته باشند ، دلايل شناختي دارند و از اين واقعيت ساده نشأت مي گيرند كه مديران هم به عنوان بخشي برخاسته از همين جامعه ما ، دوست داشتن مردم و احترام به انسان ها را فراموش كرده اند.

 ما اگر همديگر را به طور واقعي و بر مبناي باور هاي خالص انساني دوست داشته باشيم و به همديگر از صميم قلب احترام بگذاريم ، سمت و سوي بسياري از رفتارهاي ما تغيير خواهد كرد.

اگر همديگر را دوست داشته باشيم، از معلم مدرسه گرفته تا استاد دانشگاه ، همه شاگردانشان را مانند فرزندان خود خواهند ديد و نتيجه آموزش ها بسيار دگرگون خواهد بود.

 اگر همديگر را دوست داشته باشيم ، هيچ رستوراني غذاي آلوده به ما نخواهد داد و هيچ پزشكي ، فقط براي حق ويزيت ، نبض بيمار رانخواهد گرفت ، هيچ كارگري كم كاري نخواهد كرد

————————————————-

حال اين بحث رو اگر در زمينه كاري خودمان در نظر بگيريم به عنوان كتابدار و اطلاع رسان و ارتباط با مراجعان خودمان شايد به نتايج جالبي برسيم.من بارها شده كه بدون اينكه بيان كنم كتابدار هستم وارد كتابخانه اي شدم و سوالي رو از كتابدار پرسيدم.سوالي كه از قبل جواب اون رو ميدونستم.ولي اين كار رو براي اينكه سواد كتابدار رو بسنجم انجام ندادم بلكه ميخواستم طرز برخورد و رفتار با مراجعان رو ببينم.در خوشبينانه ترين حالت 80 درصد از اين تجربه من راضي كننده نبود.و اون 20 درصد هم بيشتر در محيطهاي آكادميك و دانشگاهي بود.دوستي ميگفت فقر که از در وارد شه ، عشق از پنجره خارج ميشه .و ميگفت هر كس به اندازه حقوق و احترامي كه در جامعه داره كار انجام ميده!!

مثال هاي بسياري را مي توان در ادامه اين بحث آورد كه اگر به اطراف مان دقت كنيم ، آنها را به چشم خواهيم ديد و از اين رو ، بحث را به همين جا ختم مي كنم : «ما ، تا ياد نگيريم كه همديگر را دوست داشته باشيم و براي هم احترام متقابل قائل نشويم ، پيشرفت نخواهيم كرد ، چون ، زاويه ديد ما به انسان ، يكي از مهم ترين تعيين كنندگان مسير حركت است

منبع : ایمیل آقای مجید الله بخش به گروه بحث کتابداری ایران

 

– وبلاگ کتابخانه دانشکده اقتصاد را ببینید.

نوامبر 3, 2008 at 5:09 ق.ظ. 4 دیدگاه

Older Posts Newer Posts


RSS وبلاگ گروهی کتابداران ایرانی

  • خطایی رخ داد! احتمالا خوراک از کار افتاده. بعدا دوباره تلاش کنید.

تعداد بازدید کنندگان

  • 57٬972 آمار